#ماه_بنفشم

#Maah_Banafsham

#part29

+اها
رفیتیم به سمت اونجایی که اول نشسته بودیم
که نیکا دست تکون داد
با ارسلان رفتیم اونجا
+سلام
بقیه:سلام
رو کردم طرف نیکا
+نیکا بریم؟
-کجا؟
+خونه
-یکم نمونیم؟
+نه پاشو ساعت 3 صبح چجوری صبح میخایم بیدار بشیم
-اوه اوه اوه راست میگیا فردا دانشگاه داریم
+برید لباساتونو عوض کنین،اینجوری که نمیخاین بیاین
÷نیکا پاشووووو
-باشه باشه بریم
بچها رفتن بالا لباساشونو عوض کنن
که یهو یکی ازون پسرا بلند شد و اومد سمتم
≠ام ببخشید یادم رفت معرفی کنم من امیرم امیر روز
+خواهش میکنم،منم دیانا رحیمی هستم
≠خشبختم
+منم همینطور
=اهمم،منم محرابم،احمدی
خیلی متفاوت خدشو معرفی کرد
پسره باحالی بود از لحن حرف زدنش خشم اومد
+خشبختم.....
دیدگاه ها (۰)

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

پارت ۱۰ فیک دور اما آشنا

یووو داستان جدید

پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط